Daily #11

من ریدم تو اسن شانس و فرصتایی که یا خودم گند میزنم توش یا خانواده

مثلا فرصت ۳ هفته ای درس خوندن که خب این موردو همه تجربه میکنیم"-"

اقا من یه ماهه از وقتی گفتن میخوایم بریم یزد برنامه چیدم برا کل این یه ماه"^"

قرار بود با خانواده بریم خرید-نه لباس خونگی و نه یچیز محجبه بیرونی و نه هیچ چیز دیگه ای ندارم.،،حتی همه جورابامم سوراخ بود"-"..-

بعدم قرار بود با هستی اینا بریم خرید و کافی شاپ اگر بشه...

بعدم که یزد...حتی اگر مامان بابام اجازه میدادن میخواستم اون تایمی که میخوایم سوار اتوبوس بشیمو پیس هستی اینا باشم... -روز دوشنبه میریم مدرسه تا ۳ مدرسه ایم...۳ تا ۷ وقت ازاده که وسیله ها و اینارو جمع کنیم که من خواستم پیش هستی باشممم

بعدم تو یزد قرار بود با باران و تانیا تو یه اتاق باشیم و قرار بود که کلی خوش بگذرههه

ولی خب بزارید بگم مثل همیشه گند خورد

چهارشنبه از مدرسه برگشتم و قبلش داشتیم برف بازی میکردیم ته مدرسه اومد جمعمون کرد داخل و نزاشت تو خیابون برف بازی کنیم"-"....من اون روز نمیخواستم برم خونه...گفتم احتمالا بخاطر برف و اینا بابام نره سر کار ولی خب اومدم خونه دیدم نیست...به مامانم گفتم که میشه امشب بریم بیرون و گفت من و پدر میخوایتپ بریم بیرون کار داریم...خلاصه که بابام ۸ ۹ شب اومد خونه و کلا همچی کنکل شد

پنجشنبه من رفتم محل کار بابام چون واقعا دیگه نمیتونم خونه بمونم...اونجا به هستی زنگ زدم گفتم امروز بریم خرید و...اونم گفت امروز کلاس دارم نمیتونم

ساعت ۴/۵ بهم زنگ زد گفت کلاسش کنسله...همون موقع که زنگ زد مامان بابام داشتن میرفتن بیرون...رفتم اتاق پیش بابام که داشت اماده میشد بهش گفتم اینطوریه نمیشه منو بزارید مرکز خرید بعد خودتونم بیاید دنبالم؟ گفت به مامان بگو..مامانم همون موقع گفت نه...بعد به بابام گفتم خب نمیشه هستی بیاد خونمون بریم کوجه برف بازی و وین داستانا...اونم کنکل کردن و من فقط میخواستم گریه کنم...حالا مامانم این دوشب چه کاری داشت که میخواست بره بیرون؟ میخواست بابام بره خرید که کفشی که روز پدر دادرو عوض کنن و مامانم بره خون هدوستش و بابام دم در خونشون مثل راننده شخصیش عمل کنه"^"

وصلا چصمممم

امروز که جمعه باشه هم قرار شد بریم خرید ولی کنسلش کردن انداختن فردا،،.حالا فردا من قراره با هستی برم بیرون و نمیدونم کی قراره که وقت کنم دوبار با دو مکان و افراد مختلف برم :::))

الانم دوتاییی رفتن امپول مامانو بزنن^-^

ولم کنین جیغ بزنم

  • ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • جمعه ۲۸ بهمن ۰۱

    Daily #10 (بیشتر خزعبلات)

    نمرم ۱۹ و خورده ای شده و جزو ده نفر برتر بودم و اسممو رو بورد زدنxD

    نفر هشتم شدم-

    کل مدرسه اینطورین راز موفقیتت چی بود؟

    پشمام این تینائه؟

    از تو بعید بود!

    تو که شیطون مدرسه ای...

    کادو ولنتاین گرفتم"-"

    خوشحالم ولی نیستم-

    چطوری من به یه بنده حدایس بگم که نمیخوام که تو اردو باهم باشیم؟ چرا نمیتونم بهش نه بگم؟ چرا اون بدبخت تنهای تنهاست؟

    بی نتی دارد مرا میقولد

    بجز دوران پریودم که احساسات و این داستانا کلا قاطی میشه بنده خودمم یه مود مریودی دارم که هرز چندگاهی میاد سراغم که شامل افکار منفیمه که دوباره مرا از درون میقولد^-^

    آیسا:> تولدت بازم مبارکD:

    wei wei wei wei

    خیلی انگورم میکنینا

    وای دلم میخواد برم به یسریا کامنت بدم از جمله هیکارو ولی نمیتونمپپپپپپمممم

    امروز داشتم ادیتاتو -اونایی که دانلود کردم- میدیدم و دلم براشون تنگ شدهㅠㅠ

    من حیلی بیشورم که سرما خوردم ولی بدون ماسک بیش بچه هام و با هستی بدون اهمیت خوراکی همو -به نوعی دهنی"-"- میخوریم و یکسره تو حلق همیم

     

    قالب میخوامㅠㅠ

     

    امروز راننده سرویسم دم کوچمون تصادف کرده بود بعد زنگ به بابام ما بیایم دنبال هستی و دخترش اونارو ببریم

    بعد بابام چایی خورد رفت دستشویی اماده شد دوباره چایی خورد...ما اومدیم دم در دیدیم راننده سرویسم بن بستو دور زده جلو در خونمونهxD

    بعد من بلند بلند خند مکردم یهو گفتم از بس دیر کردیم خودتون اومدید بعد بابام از خجالت یه لبخند گنده زده بود یهو به خودم اومدم دیدم پنجره ماشین باز بود و کل خنده هامو بابام شنیده😂😭

  • ۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • سه شنبه ۲۵ بهمن ۰۱

    Daily #9

    بالاخره تبلتمو امروز گرفتم"-"

    کلی حرف زدم دارم حال ندارم

    ولی بدشانس تر از من نیسست اصلاㅠㅠㅠ

    دقیقا وقتی نمیتونستم بیام بیان یه خری انلاین شده که فکر کنم یه دو ناهی بخاطر درسش افلاین بود"^"

    اهههه

    اه

    ه

    هههه

    یه بدشانس دینه ای هم هست به نام هستی .... فکرک نید خانوادتون راضی باشن سگ بگیرین بعد گبفتید حواهرتون بهش حساسیت پیدا کنه نتونید نگهش دارید:))

    انصافا دیگه نمیخوام رو کسی کراش بزنم...به شخصه از رفتارای عجیب شخصی که روت کراش زده تو نخنه و بدم میاد"-"

    باران تازگیا تو مخمه...یه بار اینطوره که تو خیلی باحالی یبار اینطوریه تو مخمی خفه شو:|

    گمشو اصلا"^"

    وای دلم برا یه خرکی تنگ شده که اگر نت همراهی کنه میرم وبش😭😂

    تازگیا دارم کل سوالای تستی رو با ده بیست شی چهل پیزنم:))

    بابام میگه کنکور تا ۲ ۳ سال اینده برداشته میشه

    ولی مدرسه میگه هست و خواهد بود:|

    من چرا از کنکور سردر نمیارم...😂😭

     

    یکمم از پسرام نگم؟ㅠㅠ

    فکر کنید یکی رو نمیسنسید ولی رو وایبی که میده کراشیدxD

    شمارو با کینو اشنا مینکم~

    خیلی خره با اون عکسای زشتش اصلا..بمینبㅠㅠ

    هویز تو بویز پلنت دبیو میکنه ببینید کی گفتم"-"

    وبداراما جونسو ظبطش تموم شدㅠㅠ

    پیرا دوباره جایزه بردنㅠㅠ

    تولد دهیون بود~

    برای بقیه تولدا پسرا اینطورین که فقط بزار یه پست تبریک با کرم ریزی بزارم بره پی کارش و برای دهیون از جون مایه میزارن و بیشتر از ۳ خط -با فونت گوشی منxD- براش جمله های قسنگ مشنگ میگن و لیدر جون جونی بازی در میارن چپاسثتاㅠㅠ

    دلم میخواد قبل مدیر عاملای اس ام مال کیوبو خفه کنم-

    قاشق طلایی بالاخره دیدم و واقعا تو مخ مزخرف بود"-"

    منی که ده سریال نصه نیمه دارم: همچنان منی که میگم با کمبود سریال مواجهم:

    پسرا جایزه بردننینحیحی

    اخ از شیپای جدید بگم براتون؟ㅠㅠ

    yangten بشدت صوییتن و واقعا نمیتانمشانㅠㅠ

    دیشب چون نمیدونستم با کی عر بزنم پس به هستی حجوم بردم درحینی که خونه دوستش بود و اصلا اهل این چیزا نیست -کره ایا و کیپاپ-

    من: هستی کراشه

    همچنان من: هستی نمیتونمش...خیلی کراشههیهخثحیمیم

    هستی: حالا کی هست

    من: خوانندش...xD

    من و هستی کله صبح در راه مدرسه:

    من: هستی کراشم خیلی کراشه

    هستی: تو رو این کره ایا کراشی نه؟xD

    من: ارهxD

     

    یانگ یانگ بسدت کراس میباشد با ان خنده های زشتشㅠㅠ

     

    دومیش بشدت فرند شیپ ...جونسو وی آی و هیونسوک سی ای ایکس

    قبلا هم گفتم جفتشون مکنن هم اخلاقی و هم ظاهرش شبیه هم دیگن

    هیون تو مراسم مجری بود-همون مراسمی که پسرا توش بردن- بعد موقع اجرا وی آی هیون از جونسو داشت فیلم میگرفتxD

    اخرشم تو عکس دست جمعی جونسو بجای اینکه بره پیش وی آی کنار هیونسوک بودxD

    رفاقت این دوتا خیلی خوبهㅠㅠ

  • ۰
  • نظرات [ ۴۰ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • يكشنبه ۲۳ بهمن ۰۱

    wei XD

    تابدوردی دیگر درود

    داشتم عر میزدم که نصف مطلب پرید

    1.جونسو داداش داره

    2.داداشش دانشگاه سئول درس میخونه

    3.داداشش نمیزاره سگشونو/سگشو جونسو بیاره خوابگاه

    4.گربه مال منیجره

    5.یونگها خیلی موده

    6.فندوم خیلی موده

    10.داشتم چت روآیا تو تلگرامو میخوندم

    11.یه فن اومده بود میگفت حس میکنم یونگها خیلی گشاده ادمینم برگشته بود گفته بود بخاطر موقعیتش تو گروهم هست به هر حال یه زمانی لیدر 1the9 بوده مجبور بود فعال باشه بعد روآی یادم نیست چی گفت ولی خندم گرفت شمائم بخندید

    11. فندوم پسرا -از جمله یونگها و دهیون- رو با هرکی بگید شیپ میکنن

    12.پسرل طبقه 25  یه برجی زندگی میکنن و جاست پشمام...ولی یونگها و دهیون ترس از ارتفاع دارم

    13.دونگهان روسون کرم میریزه؟

    14.باید بریزه دست پرورده خودمه...

    15.دهیون گاو وایلد فلاور رو نمیده عر بزن مبراش

    16. جونسو زیادی زیباست

    17. وی پی انم بالا نمیاد دوباره

    18, فحش جوید یاد گرفتمxD

    19.ادم باشید بیاید عر بزنیم...اگرم نمیاید پاشید بیاید فنتون کنم

    20.رابطه monsta x و یونگها>>>>

    21. مونستا یا مانستا؟

    22. فندوم رئیس کمپانی رو مادام ووی صدا میکنمXD

    23. یونگها خواهر داره...برگام

    24. یکی از فنا تو چنل انسر پرسیده بوده عکس از خواهر یونگها هیچی منتشر نشده؟ ادمین گفته بود نه...روآیه گفته بود میکنم خیلی خوشگله XD

    25. راستیتش با تصور یونگها ورژن دخترش دوباره روش کراش زدم

    26.تصور وی آی OT5<<<<

    27. بخاطر برنامه کاری یوهان خیلی عکس اوتی فایو هست و فوبیا پیدا کردم یوهان از گروه بره علتشم بزنن مسکل سلامتی:)...

    28.پسره خر همیشه زخم و زیلیه

    30.مادام ووی زحمت بکشه تاییدیه حضور یوهان در اون فیلم مرموزو بزنه بریم عرامونو بزنیم 

    31. اگر که پسرا یه فیلم بی ال باری کنن عالی میشه^-^

    32. یه کامبک بدن...دهیون اهنگ ویلد فلاورو بده...جونسو و یوهانم فیلماشونو بدن...بعد ۳ ماه برن استراحت دیگه هیچی نیمخوامㅠㅠ

  • ۱
  • نظرات [ ۶۲ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۱۳ بهمن ۰۱

    Daily #8

    من چندین و چندین روزه که گشادیم اومده بیام خاطرات خوبمو بنویسم و الان نصفشو یادم نیست:"))

    جدا باید برم دفترچه خاطراتی چیزی بگیرم-

    امروز اومدم با دینا حرف بزنم و دیدم دهمیا نیومدن مدرسه"-" ایشون همونیه که ۳ سال ازم بزرگتره و احتمالا تجربش بیشتره از بقیست

    زنگ بعدش رفتم پیس مهدیسا و باهاش حرف زدم..برعکس چیزی فکر میکردم از اینکه همچین مشکلی دارم تعجب نکرد و اصلا اون حس ترحمُ نداشت و بهم راه حل داد در صورتی که من فکر میکزدم اگر ترحم نداشته باشه قراره فقط نگاهم کنه و راه حل نده...

    ولی مشکل من چیزی نیست که براش راه حل بخوان بدن و بیشتر همدلی باید بشه ولی راه حل داد و من  موندم از کجاش در میاره...ایشون همونیه که نوع مشکل منو داره

    بهم گفت که جنبه های مثبت قضیه رو نگاه کنم و اون نکته های منفی رو یا مثبت کنم یا سعی کنم بهش عادت کنم:")

    من واقعا بعد اون زنگ حس بهتری دارمㅠㅠ

    زنگ بعد دیدم دینا اومده:|...

    بهش گفتم نبودی میخواستم باهات حرف بزنم..گفت ببخشید که نبودم"-"

    ~

    یه شاگرد جدید اومده مدرسه و اسمش الینا و هفتمه -همکلاسیم- و امروز خیلی باهاش اوکی شدیم و رسما وارد اکیپ شدxD

    اقا خیلی خر شانس من بعد ۷ سال و ۳ ماه از مدرسه رفتن تونستم گبا یه نفر دوست شم چه برسه اینکه روز اول اومد وارد اکیپ شد-

    خلاصه سر هدیه اومدم اطرافمو شلوغ کنم هم از بغل هم از جلو تا زیر نیمکت کتاب باز کنم ...

    بهش گفتم از میز بغل بیاد بغل دستیم بشه...بعد  یبار اومدیم کتاب باز کنیم معلم چپ چپ نگاه کرد

    دفعه بعدی اون اومد برام کتابو باز کنه معلمم فهمید!XD

    گفت نمرتو صفر میرارم به زمانی -مشاور اموزشی- هم میگم تقلب میکردی -منی که جلو زمانی تقلب کردم-

    خلاصه...بهش گفتم مگه شما خودتون تقلب نکردید قبلا دانش اموز بودید؟گفت نه:|

    ~

    یکم از هشتمیامون بگم-

    الینا و شایلی رل بودن و کل مدرسه می‌دونستن 

    الان کات کردن که بازم نصف ملت فهمیدن

    بعد امروز الینا رو تو حیاط تنها دیدم رفتم 

    -خوبی؟

    ...

    -عا خوبی معلومهXD

    *اول فکر کردم ناراحته ولی بعد دیدم گوشی دستشه و براش پوشوندن اون اونطوری وایساده

    بعد اومد برام تعریف کرد چیشده...

    +تو که میدونی من و شایلی رل بودیم؟

    -اره

    +خب خوبه...الان باهم کات کردیم 

    -میدونم

    +خب رو درینا کراش زدم و خودشم فهمیده که روش کراشم^-^...

    +نمیخوام باهاش رل بزنم چون شایلی ناراحت میشه و من خیلی فلان پلان و....

     

    خلاصه که الینا خوشحاله و شایلی مثل خر داره عر میزنه^-^ 

    جو دوستای الینا>>>

    جو دوستای شایلی<<<

    منی که پیش الینام ولی پیس دو طرفم چون با دو طرف اوکیم

    هستی و باران که پیش شایلین

    رفتم پیش دوست الینا بهش گفتم هر کاری میکنین بکنین ولی جلوی شایلی راجب این موضوع حرف نزنید و چون الینا کراش زده و صرفا چون بخواین رو الینا کرم بریزین شایلی رو از این بدتر نکنید...

    بهم گفت شما ها میدونین؟گفتم اره احتمالا هستی و باران و من فقط بدونیم

    بعد گفت یاخدا الان کل هفتمیا میفهمن ده به دهن میچرخه:|

    منو چی فرض کرده؟

    بعد زنگ رفتم سر کلاس یکی از بچه ها پرسید شایلی چشه؟ خیلی شیک گفت به تو ربطی نداره و هستی و ستایش یکاری کردن به غلط کردن بیوفتهxDㅠㅠ

    والا خب فضولین...

     

    +راننده سرویسمم باهاش حرف میزنم ولی خب...

    صحبت با بزرگترا رو دوست ندارم'^'

    درواقع میترسم چون بزرگترن بخوان اقدامی برای بهتر شدنم بکنن و به امید اینکه با حرف زدن اون همچی خوب پیش میره بدتر همچیو خراب کنه-

  • ۰
  • نظرات [ ۲۹ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۱۲ بهمن ۰۱

    only you can call my name ~

    هیچ ایده ای ندارم پستو چطوری سروع کنم^-^
    فقطم چون یو اپلود گند زد تو شوق و حس و حالم"^"
     
    با اپدیت ینان شروع میکنم^-^

     

     

     

     

     

     

     

     

    نیازی نمیبینم راجب زیبایی های این پسر حرفی بزنم:))

    لبخنداش>>>>>>>

    از این به بعد خواستید برام پست تبریک یا کادو یا هرچیزی بدید میتونید با دادن چندتا از اپدیتای پنتاگون خوشحالم کنیدXD^-^

    ولم کنین خیلی زیبانㅠㅠ


    خبر بعدی را عرض مینمایم

    فکر کنم اپدیت یو وان بود...

    ایشون خود بنده هستنXD^-^

    حداقل از قلب استفاده کرده...تبریک تولدای من اصلا...

    سکوت کنم بهتره^-^~


    عا...اینم بگم بریم سراغ علت اصلی پست گذاشتنم و عر زدنام...

    پست قبلی یا قبلترش...یادتونه اپدیت یونگها رو گذاشتم با سوسک و گربه بپر بپر میکردن؟XD

    بالاخره تونستم عکساشو دانلود کنم..."-"

     

    زیباست

    سوسکرو نگاه کنییییدددمیممبمبمبمیمیم

    من اخر نفهمیدم گربه دهیونه یا  منیجر...

    یونگهایی که به گربه ها حساسیت داره ولی به کتفش نیست:

    یونگها=من وقتی با موی خیسی که ازش ای میچکه میزنم بیرون کله صبح و به کتفم نیست


    و ارزوی براورده شده خود را با شما به اشتراک میگذارم

     

     

     

     

     

    جونسو قراره تو دراما بازی کنه

    من مردم:)))

    یادتونه گفتم یکی از ارزو هامه؟

    دادارارااا

    جونسو اینطوریه که تو بعضی عکسا زیر ۱۹ سال سن میزنه

    تو بعضی عکسا برعکس...

    تو این عکسا بشدت بهم وایب یه اجوشی پلیس میدهXD

    ولی بیخیال قراره فیلم بازی کنه:)))

    میخوام بشینم تو نماشا فیلمشو استریم بزنم و تماما ساپورتش کنم و بسدت تبلیغش کنم😂😭

    پسر قشنگ مامانㅠㅠ

    عنوان پست اهنگ  call my name از pentagon ئه~

    کل البومو پاشید برید گوش کنید:")

  • ۰
  • نظرات [ ۲۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • شنبه ۸ بهمن ۰۱

    Wei~

    10/30

    -آپدیت یونیورس با یونگها ~

    " تا دا ! بچه گربه داشت با سوسک بازی میکرد و می پرید بعدش سوسک اومد طرف من اونوقت سه تایی باهم میپریدیم 😂 من یهو ترسیدم و فحش دادم اما خوشبختانه کسی اطرافم نبود که بشنوه"

    WEI_IR@

     

    چیزه..قدیمیه..ولی خب..نصفه شبی قفلبی زدم دار مرور خاطرات میکنم یهو با دوران جاهلیت این خلان رو به رو سدمم...

    فق اون 'سه تایی باهم میپریدیم' XDDDD

    سمممیههههی

     

    جونسو انسان نیست:)))

    این پسر زیادی زیباست:))

    عام..داستان دبیو پسرا رو تازه فهمیدم::)...

    یه خبر از پنتا،ونم داستم یادم رفتXDD...

    عا قراره رو چیچیه ژاپنشونم کار کنن و فکر کنم کامبک ژاپنی در راه؟:"

    چشمای جونسو زیادی زیبان-

    وای..")

    پسره ی خرررررمینثنقن...

    اون باشگاهی که میره رو ببندین بی زحمت:::))

    من؟ نه من اصلا از عضله خوسم نمیاد...

    *در خانه تنها سپری میکنمD:

    ولی جدا...میشه ووی پسرا رو بفرسته تعطیلات بعدم یوهان یه دراما ترسناک بازی کنه که نقش بجه دبیرستانی نداشته باشه و یه کامبک شبیه کامبک bye bye bye و waitin بدن؟ㅠㅠ

    ولی ووی تا قبل برج ۴ استراحت نده بهشون دیگه کاری باهاش ندارم"|...

    طوری که از تعطیلات دارن حرف میزنن این اواخر <<<<

    +منتظر تولد بعدیم تا یوهان عکس تو استخر جدیدسو با اون عضو منتشر کنهXD

    ++یوهان جونسو دونگهان>>>>

    +++دهیون و تتو هاش>>>>

    ++++یونگها و وایبش>>>>> 

    +++++سوکهوا و مود بازی و پابو بازیاش>>>>>>

    +++++++++نگاهای سوکهوا به یونگها>>>>>>>>>>>>>>>>>

    هیونگته بچه:"

     

    11/7

    گفته بودم یه پست پیشنویس دارم...یه لحظه خواستم بیام چرت و پرت امتشار بدم گفتم بیام ادامه همین بنویسم که باهم انتشار داده باشم...

    فردا اجتماعی دارم و یکشنبه ازمون جامع از کل درسا و کتابا😂🙂...

    این مرآت  خیلی سخته ولم کنین..

    کیویامㅠㅠ..

  • ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • جمعه ۷ بهمن ۰۱

    Daily #8

    هستی مثل بیشتر وقتا دیر کرد ولی مشکلی نیست چون من داشتم تند تند پودر قهوه و ابجوشو میریختم تو ماگ و درشو حتی نفهمیدم چطوری بستم و سریع زدم پایین ولی خب میگم دیر اومدن پس منم تا سر خیابون پیاده رفتم.

    بچه زنگ کامپیوتر و فیزیکو پیچوندن مافیا بازی کردیمXDDخوش گذشت و من سر مافیا فقط میخندیدم چرا؟یادم نیستXD روشان دست اول -سر کامپیوتر- چشماشو باز کرد و دو تا از مافیا ها رو دید ولی خب مشکلی نبود چون شهروند ساده بود و به بازی ادامه دادxD ولی چون شیطنت کرد گاد داستانمون انداختتش بیرون..منم از بس خندیدم با هستی انداختمون بیرون و نقشمونو لو داد.."دو تا شهروند ساده بودن" و من فقط داشتم میخندیدم طوری که همه عصبانی بودن بعدم با روشان رفتیم دفترو از رژینا گرفتیم و نقشارو دیدیم و باز هرهر کرکرXDDD

    سر زنگ فیزیک هم من و روشان بغل دستی بودیم و جفتمون نقشامونو بهم نشون دادیم و جفتمون شهر بودیم (من دکتر و اون روان پزشک) 

    -منو سیو کنیا

    +سر بازی رو من قفلی نزنی دفاع کنی فکر کنن مافیاییمxD

    همچنان جلویی هامون: اینا خیلی مشکوکن

    خلاصه خیلی خندیدیم سر این زنگمXDD

    بعدم سر زبان اهنگ گوش کردیم و از این زنگ تا اخرش من عصبی بودم:::))

    بهارک یه دختر بشدت تو مخه و واقعا تو عصابمه و نمیتونمشششش

    از سر زنگ زبان شروع شد و با پاش در کونی میزد:::::)) لعنتی من حتی با تو حرفم نمیزنم چطوری انقدر صمیمی رفتار میکنی...بعدم زنگ زیست معلمم داشت برام دستگاه گوارشو توضیح میداد که اون وسطا شنیدم صدام کرد ...بعد که حرفمون تموم شد رفتم پیشش گفتم کاری داشتی باهام؟ و اونم گفت نه و بعدش لپمو کشید و گفت "گوگولییی" :||| زهر مار.... لپم درد گرفت...و من هرچقدرم بغل این و اونم خوشم نمیاد هرکسی بهم دست بزنه...:)))

    حالا سارا...روز اول اومده کلشو کرده تو حلقم گردنبندمو دست میزنه نگاه میکنه-

    یمدت بعدش سایز روپوش ازمایشگاهمو نگاه میکنه:::::::))))))

    لعنتی بگو خودم بهت بگم بهم دست نزن انقدرررر

    اههههبخیحیمیمیجیجحیحبح

    سر ازمایشگاه قرار بود با ۶ تا از تو مخ ترین بچه ها تو یه گروه بشینم و بهارک هم تو اون گروه بووودمرمیججیجثجث

    رفتم تو گروه روشان و رژینا اینا-

    معلم: ازت نمره کم میکنما

    من: اشکال نداره

    معلم: برگرد سر جات...زیاد کم میکنمااا

    من: اگر نمره ازمایشگاهم ۵ تا هم کم کنین بشم ۱۵ مشکلی نیست-

    معلم: نمره زیست و ...کم میکنم

    منی که تازه فهمیدم نمره ازمایشگاه تاثیر رو مستمر علوم میزاره: به شیمیم دست نزنین ولی فیزیک و زیستو کم کنین مهم نیست...نمره شیمیم همینجوری کم هستㅠㅠ

    خلاصه باهاش حرف زدم و قبول کرد-

    سر زنگ ناهار  بچه ها لبه پنجره حشره دیده بودن (فکر کنم پروانه بود) و بدبخت لبه شیشه گیر کرده بود...فوتش کردم و از اون لا اومد بیرون بعد کل بچه ها غذا هارو جمع کردن رفتن بیرون درم رو به ما سه تا بستنXD

    ولی اخرشم نتونست پرواز کنهㅠㅠ

     

    پ.ن) من سرویسمو گفتم عوض کردم...با یه پیش دبستانی و یه دبستانیم...پیش دبستانیه دختر خیلی گوگولی و مستقلیه و هرچقدرم دیتش پر باشه یا حتی اگر بخوره زمین هم نمیزاره دستشو بگیری یا وسیله هاشو..ولی خیلی کیوت و مودبه...حالا دبستانیه...اسمت چیه؟ *چپ چپ نگاه کردن* دامر میپرسم اسمت چیه که از فردا اومدم دنبالتون تحویلتون بگیرم مثل امروز هعی اسماتونو جا به جا نگم::::))

    قشنگ اول از بالا تا پایین نگاهت میکنه و بعدم چشماشو ریز میکنه چپ چپ نگاه میکنه-

    خب درد:|

    حالا ما یه بزرگتر از خودمون میدیم...براش مودب میشدم پاچه خواری میکردم باهام دوست شهxDㅠㅠ

     

    پ.ن2) سر زیست یکی از بچه ها داشت تند تند میخوند و ما مینوشتیم و من خیلی یهویی گفتم ویت مینت پلیز...

    اوکی ولی اولین سوتی اینطوریم بود....

     

    پ.ن3)من در تمام زنگ ناهار هنگامی که داشتم کرم میریختم :  گودمرنینگ سانشاین

  • ۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۳ بهمن ۰۱

    Daily #7

    خواب موندم-

    ساعت ۸ کلاس شروع میشه ولی من ۸ و نیم بیدار شدمxD

    با بی میلی رفتم کلاس و معلم عزیز گفت اونجا 'کنار بچه هایی که نمیشناسم' بشینم و همون موقع G عزیز گفت میتونی بیای پیش ما بشینی...

    بمحثحیجیㅠㅠ

    کدوم خنگولی قبول نمیکنه بره پیش کراشش؟

    بگذریم...زنگ تمومید تایم استراحت بود و داشت بهم اونجایی که نبودمو توضیح میداد...گادㅠㅠ...دختر مهربونمㅠㅠ..

    بعد که زنگ تمامید معلم گرامی اومد گفت که تو من برم همون گوشه که گفت بشینم..."-"

    و ما اینطوری بودیم: نه لطفااااㅠㅠ

    قبول نکرد و جامو عوض کرد که حواسش بهم باشه"-"...

    ولی G عزیز دوستشو رها کرد اومد پیشمㅠㅠ

    من رو ابرام:))))

    کل کلاسو پیش من بود...وایㅠㅠ

    تایپش INFP ئه.. 80 درصد درونگراست..

    اونم عاشق بغل کردنه-

    سرکلاس یکم لوس شدم و وای..."|

    G میگه که وایب یکی از دوستاشو میدم! خب...اولین بارمه که یه نفر میاد سمتم و خوشحالم که کراشمههههه وگرنه من مثل چی میرفتم رو مود درونگرایی و قرار نبود باهاش حرف لزنم:"

    هفته بعدی اخرین جلسه ترمه و خانم مسافرته و نمیاد..."-"

    قهرم...یعنی این اخرین باریه که دیدمش؟:)))

    G عزیز دوست دارم خیلی کیوت و کوچولو موچولیی...ㅠㅠ

    هم اومد برامون اپرا خوند هم باله رقصیدXD فکر نکنید حالا اجرای عالی تحویلمون داد ولی بازم اون اعتماد به نفس و جرئتش>>>>>>>>>>>>>>>>>

    چرا تو مدرسم نیست؟:))

    ببینید واقعا حس خوبی داره یکی ازت خوشش بیاد و بیاد سمتت!ㅠㅠ

    صبح بابام رفت بانک پول نقد بگیره که شاید برنگشتنی خودم باید بر می‌گشتم...بانک کارتشو خورد بعدم رفت داخل بانک کارتو گرفت اما شکسته بود و بهم گفت تینا شانست خیلی خوبه!XDD

    با همون کارت هم خرید کردXD

    ایم سو هپییییی

    سر کلاس زبان واقعا نمیدونم چرا اینطوریم...یه بچه کم حرف ساکت که با هیچکس حرف نمیزنه و سعی نمیکنه با کسی اشنا شه و کلا تو خودشه-

  • ۰
  • نظرات [ ۳۸ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۲۹ دی ۰۱

    30روز 30 جمله از کتاب‌های مختلف:]

    گفته بودم سعی میکنم پستای چرت و پرت رو کاهش بدم و چالش برم"|...

    شروع چالش: 28/10 /01

  • ۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۲۸ دی ۰۱
    ممنون میشم در صورت تمایل قبل از زدن تایید دنبال کردن ثبت سایت کنید=)
    ---
    میاد پیشتون با خوشحالی
    باب اسفنجی
    عاشق ابه این تپلی
    باب اسفنجی
    نداری دوستی به این خوبی
    باب اسفنجی
    اسفنج کوچیکه دندون خرگوشییی
    ---
    stays, I’m proud of you. always will be
    -Chan
    ---
    مهمترین فرصت زندگی فردا نمیاد بلکه همین لحظست
    -مامان هونگ جونگ
    منوی وبلاگ
    موضوعات
    پیوندها