Daily #17

یکشنبه ۰۲/۰۵/۲۲ :

مثل همیشه اماده شدم که برم سر کلاس. فکر کنم نیم ساعت گرم و نرم کردیم و بعدش یک ساعت بازی کردیم چون مربیمون جلسه قبل ترش بهمون گفته بود که کل کلاسو قراره بازی کنیم. تیم بندی شدیم ۴ تا گروه شدیم، من توی گروه سوم بودم و آوین توی گروه چهارم؛ نیکنام هم توی گروه اول. همه گروها مسابقه دادیم نوبت گروه اخر بود. که من کل مدت کلاس نگاهم رو نیکنام بود.:::)) عررررحیحثحث بعد برای توضیح بهتر (کلیک) این قرمزا سکو هامونن که بازیکنای ذخیره میشینن روش. اون مشکی های چپ و راست پله ان که می‌خوره به اون صندلی تماشاچی های اون بالا. طی مسابقه تیم ۴ من دنبال نیکنام بودم، نه تو زمین بود نه تو رختکن و ابخوری و حیاط. پیداش نکردم اومدم کنار اون پله های سمت چپ وایسادم که یهو دیدم نیکنام رو صندلی های تماشاچی هاست. چند دقیقه بعد دیدم اومده رو پله ها، دقیقا بالای سر من نشستهههیههیهی من از هفته قبل داشتم نقشه میچیدم چطوری باهاش حرف بزنم که ستاره در جریانه -خنده و گریه- بعد این موقعیت بهترین فرصت بود چون تنها بود و خب کسی مزاحم نبود و میگیرید چی میگم دیگه...

من درحال عر زنی با استرسم بودم که چطوری نزدیکش بشم. در این حین مسابقه تیم چهارم تموم شد یهو دیدم آوین از وسط زمین داره میاد سمت من. قبل از اینکه چیزی بگه دستشو کشیدم بردم تو رختکن و فقط جیغ میزدم.:))))) قبل اینکه چیزی بخوام بگم گفت کراش زدی؟ من و اونی که زیر ۶ بار همو دیدیم ولی انقدر خوب شناختتم: عاهاهاها زدی تو خال. +کی هست؟  -همون دختره که توپش خورد تو سرم -دلقک- +متعجب* وایی اون. بهم میایدا ریزه میزست ولی بهم میاین. -منیکه چیزخنده میزنم و با چشمای گشادم زیر لبم میگم بهم میایم* +عا فکر کنم ازت بزرگتره یازدهمه. و من عر های بی پایان* خلاصه کلی جیغ زدم اینجا بعد رفتیم نشستیم تیم دوم مسابقشون شروع شد. داشتیم با آوین حرف میزدیم که یهو نیکنام اومد سمت قمقمش...قمقمش کجاست؟ بالاسر منه فلک زده -زار زدن- یهو قمقمشو گرفت سمتم و گفت "ورنون میشناسی؟"  "اره میشناسم"   "خیلی شبیهشی" منیکه خرذوقم و نمیتونم جلوی خندمو بگیرم. "نخند جدی میگم شبیهشی" همون موقع دوستاش اومدن راجب اسپا و مونی که سگ نامجونه یا دوست دخترش که مرده حرف میزدن -دلقک- منم فشار میخوردم که حالا نمیتونی بعدا بیای بپرسی ببینی مونی کیه؟:::) -البته خودم نیدونستم راجب کی حرف میزنن سب اومدم فهمیدم مونی سگ نامی مرده:<- اینا رفتن اون سمت زمین نشستن و نیکنام خیلی اوچولو بغل دوستش دراز کشیده بود -گریه های فراوان-

یکم دیگه گذشت؛ نیکنام اون سمت زمین رو به روی تماشاچی ها بود و داشت با دوستش که داور مسابقه شده بود حرف میزد. دوستش رفت اون طرف منم دیدم تنها شده دویدم سمتش. داشت نگاهم میکرد بعد که فهمید هدفم خودشه با یه لبخند عجیبی گفت "چیه خوشت اومده گفتم شبیه ورنونی؟" من واقعا شبیه ورون نیستم نمیدونم چی میگههیههیخی اهه۶ث۷ث۷ث۷۸ثرمجیجیج. دوستش اومد کنار نیکنام وایساد. منم دقیقا بدون فاصله پشت سر حرف نیکنام گفتم که "شمارتو میدی؟" همون موقع دوستش، دست نیکنامو گرفت کشید کنارش "استغفرالله تو بیا اینطرف..." دوباره تکرار کردم و جواب مثبت داااردجرمب:::)))) قر قر~

البته شادی هایمان زودی به پایان رسید.

توی رختکن بودیم من روی لباس بسکتبالم یه پیرهن میپوشم ولی بقیه لباس عوض میکنن از جمله نیکنام و آوین. من آوین رو بهونه کردم و مثلا منتظر آوین بودم تا لباس عوض کنه ول نه من منتظر بودم  تا نیکنام بیاد شمارشو بهم بده. نیکنام دقیقل اومد کنار من و آوین لباساشو عوض کرد -دلقک دلقک- حرصم میگیره اصلا فکب میکنمیمیجی ااااهههعاحاحححححفحف اره خلاصه آوین هم لباساشو عوض کرد منم دیدم دیگه بهونه ای ندارم منتظر وایسم پس رفتیم. و من هیجی نصیبم نشد. 

من هفته قبلش خیلی جدی نگرفته بودم ولی بازم بهش فکر میکردم طوریکه خوابشو دیدم -همچنان دلقک ماندن- پس اینطوری شد که تصمیم گرفتم باهاش آشنا شم و شمارشو بگیرم. و این یه هفته رو منتظر بودم تا یکشنبه بیاد. یکشنبه هم که اینطوری گذشت:< من اون شب اومدم خونه و همش میخواستم با یکی حرف بزنم ولی نه شما ایگنور کن ها -بجز وی:>- اومدید نه هستی موز جواب تلفنمو میداد نه کس دیگه ای بود:<  و من داشتم منفجر میشدم تهشم بغضم میگرفت"^".

من این ۳ روز رو ساعت می‌شمردم تا سه سنبه شه. 

 

سه شنبه ۰۲/۰۵/۲۴ :

اتفاق خاصی نیوفتاد. فقط مربی یطوری تمرین میداد که از شدت خستگی و درد نمیتونستم به نیکنام فکر کنمXD این دختر خیلی تند و فرزه...درسته چندساله داره میاد ولی یعنی چیی خیلی خوبهه.TT

من همچنان در انتظار نیکنام مانده بودم و طی گوش دادن به مربی و حلقه زدن دور مربی یهو میدیدم به نیکنام برخورد کردم و دقیقا کنارمه:::)) عااحح. یجا بود که رفتیم استراحت و من قمقمم رو دادم آوین آب پر کنه و بقیه بچه ها رفتن بیرون تو سالن. من و نیکنام تقریبا تو رختکن تنها بودیم یه سوسک کنار پایه نیکنام بود :دی که نیکنام اومد بالاسر کیفم کنار من وایساد. هیچ ری اکتی ندادم و نداد ولی واقعا سوال شد برام چرا اونجا بود پس کل کیفمو گشتم ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدم.=)) 

اخر سر که تایم کلاس تموم شد داشتیم اماده میشدیم نیک نام یکی دوباری بهم نگاه کرد و یه گوشی ای بین خودش و دوستش رد و بدل شد ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد و باز هیچی نصیبم نشد -همچنان خنده ها و گریه های فراوان- نمیدونم چم شده فقط از فکرش بیرون نمیام تو مخههخخخ و البته بهش که بهش فکر میکنم به ذوق میام و بعد حسودی و بغض اسبی^^

  • ۱
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۲۶ مرداد ۰۲

    🕯

    🕯شمارشو بده.

    🕯🕯شمارشو بده.

    🕯🕯🕯شمارسو بده.

    تاحالا بمدت ۱۰ روز اونم ۲۴/۷ کسی نتونسته بود ذهنمو درگیر خودس کنه::::)) حالم بد.

    الینا>>>>> از این دافای باحالیه که همه فکر میکنن خودسو میگیره ولی خب نه ۴ صبح نشستیم اهنگ سم میخونیم قر میدیم=))...

    حالم خراب است.

    منو محتاج طبیبیست امشبا

    تو حبیبیم شو عزیزم طبیبم شو

    حال خراب است گر حرام است من به می لب نزنم تو لبات جام شراب است

    باز توبه شکستم هی مانع به دستم هی وای وای وای وای وای چه مستم

  • ۲
  • نظرات [ ۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • سه شنبه ۲۴ مرداد ۰۲

    چرت و پرتای رندوم-

  • ۳
  • نظرات [ ۵۴ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۱۶ مرداد ۰۲

    Daily #16

    امروز ساعت ۵ و نیم صبح از خواب پریدم و از اونجایی که از ساعت ۴ به بعد سرعت نت خوبه پاشدم مانهوا هام رو دانلود کردم و تا ۹ و نیم صبح ۴۰ تا چپتر خوندم=))) بعد خوابیدم تا ۲ بعد از ظهر و پاشدم وان پیس دیدم و صبحونه خوردم -ساعت سه- بعدم تا ساعت ۵ تا ۶ خوابیدم. پاشدم رفتم دوش گرفتم اومدم ناهار خوردم و اماده شدم  و زدم بیرون و به سوی کلاس روانه شدم^-^

    قبل ما پسرا کلاس دارن بعد من هر دفعه میرم بالا تنه اینارو میبینم😭😭 اون در بی صاحابو ببنیدید خب بخثخثیخ خوشم میاد ۳ تا در داریدد نبنبنبنبن.

    اره لباسارو عوض کردیم و دویدیم و نرمشا رو کردیم بعد میدویدیم این ور زمین یه گل؛ تو صف وایمیستادیم دوباره میدویدیم اون ور زمین یه گل دیگه -پنالتی- بعد باید تعداد گلا رو می‌شمردیم...بهم تبریک بگین برای اولین بار داشت پنالیتیام گل میشد. یینیمینین بعد فکر کنم کل بچه ها روی هم باید ۱۰۰ تا گل میزدن:)) ۳۰ تامون موند گفتن که پنالتی بزنیم بعد صف کشیدیم و اینا...توپ دوستم خورد تو دهن یکی از بچه ها=))) توپامون ۳ تا سایز داره ۵ و ۶ و ۷، ۵ برای زیر ۱۰ ساله فکر کنم. ۶ هم برای دخترا و ۷ برای پسرا من تو صف بودم که شاهد این صحنه شدم و تعجب کردم چون توپه سایز ۶ خورد دهن بچه ای که سایز ۵ استفاده میکنهㅠㅠ بعد همون لحظه توپ سایز ۷ کراش گرامی خورد تو سرم✔ کلم مثل فنر رفت سمت راست برگشت سر جاشxD بعد دختره ۳ بار ازم پرسید خوبی؟ کیوت خر رو کلم در میزد میگفت سالمی؟ توپ من سنگین و سایز ۷ عه اوکییی؟ دختره خیلی ریزه میزه و کیوته ولم کنیدنیمیحی

    بعد خرذوق رفتم برای تایم استراحتمون و بعد نیم ساعت اخر زمان مسابقه شد که من با هر ۳ تا کراشم افتادم تو یه تیم::)) خرذوق بودم و اینطوری بودم که اوکیی سعیمو میکنم خوب بازی کنم و بازیو با تمام وجود ریدم :)) بعد تو زمین من ۲۴ ساعته یا داشتم میوفتادم از ملت اویزون بودم یا تنه میزدمXDDD  بعد من کلا هم کج راه میرم هم کج میدوام"-" ولم کنیدیمیممیاهههههبهق بعد اخر بازی توپ اومد تو دستم که زرتی دریبلم رو خراب کردم و توپ در رفت از دستم...^-^ 

    نشستیم یکم استراحت کردیم. چند دقیقه بعد مربی دوباره اوزدمون تو تیم رده سنیای پایین تر و با بچه ها بازی کردیم و اونجائم ریدم =)) خوردم به یکی از بچه ها بعد اون داشت میوفتاد گرفتمش خودم پام نود درجه پیچ خورد^-^

    یکی از کودکان خوشگلمون برام یخ اورد و نصف یخا ریخت کف باشگاه مشما گره نزده بودن و سوراخ بود اصلا یه وضعی بودبنینین.

    پنج شنبه هم قرار گذاشته بودیم بریم بیرون که زدن تعطیل کردن:::) 

    جدا از اینا دماغم خورد تو زانوم دردم گرفت+ رگ گردنمم وسط تمرین  گرفت"-"

    تو ماشین داشتم میگفتم خوشحالم از بچگیم با اینکه این همه شیطنت میکنم هیچوقت اسیب جدی ندیدم بعد نیم ساعت بعدش: XDDD

  • ۳
  • نظرات [ ۳۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۰۲

    امروز به صورت رندوم-

    مربیام خیلی خیلی خیلی دافن :)) داف نیستن ولی کراشامن خودتون بگیرید چی میگم"^"  کاریزما و جذبسون باعث میشه ازشون خوسم بیاد-

    با یکی دوست شدم بعد خودش و مامانش محجبست بعد من نمیدونم چرا انقدر دارم به این موضوها اهمیت میدم::)) ولی خب، اول فکر کردم مامانش با اینکه من اینطوریم و دخترس بامن دوست باشه و بگرده و اینا اوکی نیست.بعد هعی یه نگاه به من مینداخت نگاهشو می دزدید. واقعا حس بدی گرفته بودم ولی اخرسر شروع کرد به حرف زدن باهام و فهمیدم نه مامانش خیلی کیوته‌ㅠㅠ  بعد شوهرش اومد دنبالشون مامانه دید من نرفتم هنوز گفت میخوای بمونیم پیشت تا بابات بیاد؟ برسونیمت؟:)) بچه‌ها شنگولم کردㅠㅠ

    اینا رفتن من دور دور میکردم تو محوطه اونجا بعد های نیروز انتظامی کپاصت رد میسد استرس میگرفتمXDD یعنی باشگاهمون تو بلواره این ماشین کوفتیو هعی میچرخوند اونجا"-"... 

    بعد نزدیکای ۹ و ۲۰ دقیقه بود، اون کراشم که تو پست قبلی گفتم میاد نزدیک وایمیسته و اینا، اومد لبخند زد بهم گفت خسته نباشیدنینیㅠㅠ من دوتا چیز بگم، ۱. این کراش قشنگمون باباش داست با مربیمون ۲۰ دقیقه حرف میزد سر همین در رفتن ۲. من واقعا وقتی میگم کراش دلیل بر زیبا بودن طرف مقابلم نیست. من خیلی راحت میتونم رو یکی کراش لرنم درحالی که اصلا کراس نیستㅠㅠ منم بهش گفتم همچنین...این رفت بعد باباش اروم اروم پشت سرس داشت میرفت یطوری بود انگار میخواد چیزی بگه...اخر سر بهم گفت میخوای برسونیمت؟ من کم‌کم خندم گرفته بود گفتم ن همرسی..

    کمتر از ۲ دقیقه مربیای عزیز تو به ماشین اومدن منو دیدن گفتن میخوای برسونیمت؟XDDD یا میخوای زنگ بزنی؟ منم اینو قبول کردم گوشیشو گرفتم زن گزدم..انقدر بوق خورد کم مونده بود قطع شه که یهو بابام جواب داد گفت خواب موندم الان میام دنبالت:)))) بعد من خیلی روکم و واقعا با کسی احساس راحتی کنم دینه همچی تمومه مرزای خاکی بودن رد میشه"-" گوسیو تحویل دادم گفتم خواب موننده^-^ مربیم گفتش که بایات خیلی تک و نمونست... بعدم اصرار به اصرار که اگر خیلی جلوعه برسونمت"-"...

    اره خلاصه بابام اومد دنبالم توراه مربیامم دید سلام علیک کردXDDD

    واقعا باید دهنمو ببندم اینجور مواقع✔

  • ۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • يكشنبه ۸ مرداد ۰۲

    میاین حرف بزنیم؟=(

    چیزی جز راجب چیکار میکنی و چطوری و..=)))) مثلا راجب اتفاق فانی که براتون افتاده یا اتفاقی که توی فیلم/کتاب و هرچیزی که خوندید دیدید...؟ㅜㅜ

    +یائم بعضیاتون که این پستمو ندیدید میشه جوابشو بدین؟ㅠㅠ

    +به نظرتون چه وایبی میدم؟ توصیف کنید/اهنگ/عکس یا هرچیزی نمیدونمیمیㅠㅠ

    وی بعد قرن ها دوباره دچار کم خودبینی شد

    +اومدم پستو انتشار بدم دیدم تو پنل فنسایت وی آیمxD

    +ممنون میشم ایگنور نکنین"^"

  • ۳
  • نظرات [ ۴۸ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • جمعه ۶ مرداد ۰۲

    (Daily #15 ( In Seventh Heaven

    من خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالمㅠㅠ. میخوام از یکشنبه و امروزم بگم، یکشنبه...سر کلاس بودم و تایم استراحتمون بود رفتم اب بخورم که دیدم یکی از کسایی به نظرم خوشتیپ و ... یا یکی که به نظرم ادم باحالیه -خلاصه دو تا از کسایی که دوستشون دارم- دارن راجب سونتین حرف میزنن=))))) قوووداااییی منینیححی دختر باحال مو صورتیه: سونتین -حرفای نامفهموم- اسکوپس -بازم نامفهوم- تازه یکیشون امریکایی جاشوآ...* من درحالی که خرذوقم و زیر لب میگم درست شنیدم سونتین؟*  بعد یه دختره که به مظر دبستانی میومد ولی فقط یک سال ازم کوچیک تر بود اومد بهم گفت استری کیدزو میشناسی؟=)) و اره ده دقیقه راجب بایسا و اهنگای موردعلاقمون حرف زدیم که یهو دیدم داره زیر لب اهنگاشونو میخونه. حتی پارتای کره ای=)) برگام ریختینحیحی.

    این جلسه -امروز- رفتم صف بشیم بدوییم و اون یکی دلبرمون دقیقا اومد کنار من وایساد و پشماااممیمیمㅠㅠㅠㅠㅠㅠ بعد اومدیم ۳ تا ۳ تا تیم شدیم. درواقع داشتم اب میخوردم که ۲ نفر اومدن گفتن که تیم داری؟ و اره خلاصه من تا اخر داشتم با اینا حرف میزدمXDD بعد سر تمرین ۳ نفرمون دست اول که رفتیم معلمم ازم تعریف کرده بود انگار ولی من نشنیدم بعد دست دوم خراب کردم. تایم استراحتمون اومد بهم گفت چرا انقدر حرف میزنی ازت تعریف کردم خراب کردی بعدش؟ و منیکه تعریفشو نشنیدم و یهو خرذوقیدم::))))) هاهاهاها

    بعد بچه ها داشتن مسایقه میدادن که همون دلبر دوباره اومد کنارم نشستㅠㅠ  زنیکه پر سر و صداانینیممیㅠㅠㅠㅠㅠ بعد نوبت تیم ما شد=))) همه تاز کار دربار کسایی که چندساله میان: اره خلاصه پس اینطوری سد که من خیلی خفن بازی کردم بین تیممونㅠㅠ قودای منینیحیحیححیحیحنبنل

    بزار بازیو توضیح بدم. تو روز یکشنبه گفتم دختر باحاله با خوش تیپه حرف میزد؟ این دختر خوش تیپه با این دختر نسبتا قد بلنده تو تیم رقیب بودن. بعد اینا هعی گل میزدن گل نمیسد توپ بر میگشت تو دستشونXDD یعنی نه اینا گل میزدن نه ما میتونستیم توپو بگیریم بریم حمله. بعد من توپو گرفتم پارازیت بدم. درحالی که داشتم تعریف میکردم جفتک زدم کمرم شکست. اره من توپو گرفتم و رفتم سمت زمین اینا بعد دختر خوشتیپه ی عزیز اومد سعی کرد توپو ازم بگیره که من دقاع کردم نزاشتم=> شاید پیش خودتون بگید وای چه اتفاق مهم و شاخی و... در برابر منیکه قدانین بازیم نمیدونم برام چیز مهم باحالیهXDD معمولا وقتی میرفتم تو زمین بازی فقط میدوییدم ولی الان واقعا حس کزدم بازیکن مهمیمㅠㅠ بعد تازه چندبار توپو از اون دختر قد بلنده دزدیدم هاهاهاD:

    +عکس پستو یه عکس تابستونی پر هیجان و خوشحال با وایب ورزشی در نظر بگیرید هیچی پیدا نکزدم بزارم پس عکسی که وایب خوبی میداد گذاشتمXD^-^

  • ۲
  • نظرات [ ۴۱ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • سه شنبه ۳ مرداد ۰۲

    Jack o' Frost

    دانلود سریال Jack o' Frost

    D=

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۲ مرداد ۰۲

    The Boy, the Mole, the Fox and the Horse

    من معمولا وقتی خونه تنهام بخور و ببین میکنم و ساعتای اخری که حدس میزنم مادر یا پدرم قراره بیان خونه پا میشم ریخت و پاشارو جمع میکنم. یروز درحالی که یهو دلم گرفت و داشتم شبکه های تلویزیون بالا پایین میکردم دیدم که این انیمیشن داره پخش میشه. خودمو کشتم تا اسمشو پیدا کنم=)) این انیمیشن پر دیالوگ های حال خوب کنه حتی میتونم بگم دیالوگ غیر ستاره داری نداره.=>

    شاید اسمش به نظر مسخره بیاد ولی واقعا این انیمیشن>>>

    از اونجایی که حوصله ندارم تو نت دنبال بگردم و اینا خودم با توجه به چیزی که تو ۲۰ دقیقه اخر انیمیشن دیدم معرفیش میکنم

    داستان راجب پسر کوچکیه که توی صحرا(؟) که کلی برف باریده گم میشه و دنبال 'خونه' میگرده. توی این صحرا با یه موس کور اشنا میشه و موش باهاش همسفر میشه و میگه رودخونه رو دنبال کنه. در این حین با اسب و روباه هم اشنا میشن.=)

    این انیمیشن قشنگ و دیدنی=> از روی یه کتاب ساخته شده. مدت زمان انیمیشن ۳۴ دقیقست فقط. شما کافیه نیم ساعت از ۲۴ ساعت عمرتون رو برای این انیمیشن بزارید و حس خوب بگیرید.ㅠㅠ

    اونطوری که میخواستم نشد معرفیش کنم ولی واقعا خیلی جدی حتس با تهدید بهتون میگم این انیمیشنو از دست ندید:"))

    +پست قبلی رو هم ممنون میشم ببینید"^"

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۲۹ تیر ۰۲

    movie date

    دیشب رفتم کلاسم و نیم ساعت اول انقدری تمریناش زیاد و سخت بود که من ۱ ساعت بعدی رو اصلا نتونستم کاری بکنم درحالی که روزای دیگه تایمای استراحتمون هم میرفتم تمرین میکردم. بعدم اومدم شب ساعت دوازده خوابیدم که صبح ساعت ۴ پاشم با این دوست عزیزمون فیلم ببینم بهم گفتم اگر ۴ پا نشدیم ۵ پاشو. تازه قرار بود صبحم پاشم برم محل کار بابام اما خب. من ۴ پاشدم. -اهنگ زنگم بک دورXD- و ۱۰ دقیقه منتظر این خانم محترم بودم بیدار شه ولی انگاری حتی الان هم خوابه. بعد من چند دقیقه پیش پاشدم دیدم بابام بیدارم نکرده ببرتم بهم گفت امروز نمیرم سر کار~ رسما من نه شب تونستم فیلم ببینم نه صبح تونستم=( 

    + دوستانی که قرار گذاشتیم باهم فیلم ببینیم یا چیزی بخونیم و...امروزم خالیه اگر هستید :">  کسایی هم تاحالا قراری نزاشتیم و تمایلی دارید خوشحال میشم بیاین یکاری انجام بدیمㅠㅠ 

    ++من خیلی شکموئم. نشف شب یکی از خوراکی هامو باز کردم و تو خواب تروقت از خواب میپریدم ازش میخوردم و تا صبح ک بخوام بیدار شم تمومش کردم.=)))

  • ۳
  • نظرات [ ۵۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۲۶ تیر ۰۲
    ممنون میشم در صورت تمایل قبل از زدن تایید دنبال کردن ثبت سایت کنید=)
    ---
    میاد پیشتون با خوشحالی
    باب اسفنجی
    عاشق ابه این تپلی
    باب اسفنجی
    نداری دوستی به این خوبی
    باب اسفنجی
    اسفنج کوچیکه دندون خرگوشییی
    ---
    stays, I’m proud of you. always will be
    -Chan
    ---
    مهمترین فرصت زندگی فردا نمیاد بلکه همین لحظست
    -مامان هونگ جونگ
    منوی وبلاگ
    موضوعات
    پیوندها