۸ مطلب با موضوع «چالش-» ثبت شده است

چشم هایم (چالش)

چشم های بیچاره من، حتی الان هم که دارم در موردتون مینویسم بهتون رحم نمیکنم:)) لامپ اتاق خاموشه و من رو به کامپیوتر نورانی. اینکه انقدر دیر عینکی شدم هم در حقتون بدی بوده. یادمه ابتدایی هرکی منو میدید میپرسید این لکه های خاکستری چشمت چیه، واقعا خیلی خاصه. خیلی دیدنی اید مخصوصا زیر افتاب >>

اگه یه روز بیناییمو از دست بدم عملا زندگیم پوچ میشه. زندگی تو همین چشم ها خلاصه نمیشه؟ دیدن لبخند و چهره ی قشنگ کسایی که دوست دارم. دیدن اینکه آسمون امشب پر ستارس، بازی فوتبال، سریالام، رنگ غذاها، گل ها، دیدن لباس هایی که کل زندگیم ساعت ها برای انتخابشون وقت گذاشتم. دلم برای ادیت زدن تنگ میشه حرفه ی مترجمی هم یه چیز خیلی دور میشه. من ترحم دوستام رو نمیخوام و دوست های مجازیمم دیگه خبری ازم نمیگیرن. حتما آخرین باری که مامان بزرگ بابا بزرگ هامو دیدم یه دل سیر نگاشون نکردم و حسرت میخورم. آخه چرا انقد دورن.

احتمالا روزها و هفته ها گریه کنم و تو رویا و خاطراتم زندگی کنم. چشمامو میبندم و اون خاطراتو زندگی میکنم.

 

با اینجا خیلی غریبم ولی اخیرا که وبلاگ یاسمن رو دیدم دلم خواست بنویسم.

منبع

  • ۴
  • نظرات [ ۲۳ ]
    • meri ‌
    • جمعه ۴ خرداد ۰۳

    30Day Anime Challenge

    از اونجایی که حوصلم سر رفته بود و دلم چالش میخواست قرار شد با انیسا این چالشرو شروع کنیم.هر روز یه سوال راجب انیمه هایی که دیدم و اینا جواب میدم و امیدوارم تمومش کنم تا روز اخر=))

  • ۲
  • نظرات [ ۲۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۲۲ تیر ۰۲

    مریمِ دنیای موازی؛

    خیلی این چالش برام جالب و خوبه حیفم اومد ننویسم هرچند نویسنده خوبی نیستم ~


    در مورد اون مریم، اون تا لنگ ظهر خواب نیست و آلارم گوشیش خوشبختانه میتونه صورت مبارکشو ببینه.. اصلا نه.. اون مریم خود به خود صبحا بیداره:)) قهوه یا هرچیزی درست میکنه و میره تو حیاط میشینه، حیاطی که ترکیبی از آب و هوای لبنان با سرسبزی شماله*-* اون مریم اصلا ترسو نیست شخصیت قویی داره.. دندون هاشو ارتودنسی کرده و بالاخره موهاش کلی بلند شده چون ازشون مراقبت کرده و فهمیده مشکلشون چیه. اون مریم خیلی وقته عینکیه چون خیلی زود پیگیری کرده.. موهاشو سرمه ای یا زرشکی رنگ کرده البته شاخه هایی از موهاشو! خودشو دوست داره چون بینیش مثل فامیلای باباش عجیب غریب نیست ومجبور نیست حرف بعضیارو در این مورد بشنوه و اعتماد بنفس نداشته باشه. اون از این مریم اجتماعی تره و مامانش در مورد رفتاراش چیزی بهش نمیگه‌.. تنبل نیست و ترجمه ی داستانای کودکانه کتاب فروشی باباشو به موقع تموم میکنه.. اون مریم کتابای خیلی بیشتری ترجمه میکنه و ماهرتر میشه و یروز از اسمش روی کتاب به عنوان مترجم عکس میگیره^^
    مریم گلدوزی بلده و یه اتاق مخصوص داره که گلدوزیاش و نقاشی ایناش میزاره توش.. البته اگه اتاق خودش به سلیقه خودش باشه به این اتاق نیازی نیست‌. برای اون مشکلی نیست اگه استایل و لباسیو داشته باشه که دوست داره.. به زبان انگلیسی مسلطه.. 
    اون مریم به آرزوی این مریم میرسه و یه سفر خارجی به یه کشور پر از جاهای دیدنی خوشگل میره. *تنهایی*
    البته این مریم به ایرانگردی هم راضیه. شاید.

    و مهمتر از همه اینا و آخرین مورد. دوربین عکاسی داره و کلی کلاس رفته😭😭

     

    پایان.

    + من نوبم نمیدونم چجوری باید بگم این چالش کی بوده :(( .‌.. 

    تین: منبع چالش اینجا بوده='>

     

  • ۱
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • meri ‌
    • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۰۲

    1401.. لبخند.

    یمقدار طولانین موردا شرمنده 

     

    ۱. تابستون که رفتیم لبنان:)) دلم واقعا برای توی بالکن رو تاب نشستن تنگ شده. آبو هواش و ستاره های زیاده توی آسمون و حرف زدن با دخترداییم.. خوابیدن بامامان بزرگم. یه شبم با دختر خاله هام-.-

    بعدشم رفتیم عراق اونم خوب بود جدید بود خیلی

    ۲. با راهنمایی که بدترین سالای تحصیلیم داشتم توش بای بای کردم

    ۳. نرفتم تجربی😂😭 انسانی خصهصخصم :)

    ۴. دوستای بیشتری چیزکردمو و از پارسال اجتماعی ترشدم.. یعنی حتی با ادمایی که سالهاست نتونستم مثل آدم دوست شم شدم خوشبختانه.. اره عالیه. یکمم با اعتماد بنفس تر شدم (ولی باور کنین هنوزم افتضاحم)

    ۵. من واقعا خیلی ترسوام از کلی چیز میترسم که مطمئنا برا بقیه چرتن.. بهرحااال چیزی که میخوام بگم اینه که امسال نترس نشدم ولی کمی شجاع تر شدم.. و تونستم خیلی از چیزایی که برام ترسناک بوده رو انجام بدم =)

    (البته به سختی) 

    ۶. عینکی شدم😂 اره لبخند داره چون اذیت میشدم

    ۷. تونستم جلوی جمع نمایش اجرا کنمو این حرفا:)) 

    ۸. امسال حرفای زیادی شنیدم درمورد اینکه قبلا چه فکر نه چندان خوبی دربارم میکردن والان بنظرشون خیلیم خوبم.. واین برام قشنگه که در موردم چه فکرایی میکنن الان 

    ۹. خب معلومه یکیشم باید درباره تینا باشه .. خوشحالم دوباره حرف میزنم باهات. ایششش.. 🤡

    ۱۰. خندیدن با همکلاسیام سرهمه چیز.. همهه چیزو توی همه موقعیتها! والبته خبرای مهمی که به همدیگه میدادیم😌

    ۱۱. برا اولین بار معلمام دوست دارم. معلم جغرافیمونن:>> توی حیاط داشتیم باهاش وسطی بازی میکردیم افتاد شلوراش پاره شد قشنگ 🗿 خدایا ببخشید 

    ۱۲. تاحالا انقد با دوستام بیرون نرفته بودم که امسال رفتم

    ۱۳. امسال کلییی سالاد ماکارونی درست کردم.. عشقمم😭😭😭

    ۱۴. شب با دوستام توهم توهم خوابیدیم (جا تنگ بود یکم) و ظرف شستیم🤡 البته خیلیم خوشبحالمون نبوده حوصله ندارم موقعیت رو دقیق توضیح بدم. ولی خب خوب بود

    ۱۵. پیاده از مدرسمون رفتم تا نزدیکای خونمون.. من خرم😔 باید همشو پیاده میرفتم. شاید چیز ساده ای باشه ولی جدی به خودم افتخار کردم راهو بلد بودم🤣

    ۱۶. و آخرین چیز.. دخترو پسر داییم برا اولین بار دیدم~ 

     

    🗿....

    .....

    ...

  • ۱
  • نظرات [ ۳۶ ]
    • meri ‌
    • پنجشنبه ۲۵ اسفند ۰۱

    یازده لبخند 1401

    تو وب میتسو دیدم انگاری از سال 99 این چالشه شروع شده و از 9  تا لبخند بوده ㅠㅠ

     

    1تموم شدن پایه ششمم که عن ترین سال زندگیم بود::))

    2اتیش زدن برنامه امتحان ترم دوم سال پیش همراه دوستم

    3مخفیانه حرف زدن با ایسا و مریم و الناز و محیا توی تابستون 

    4انیمه های بیشتری دیدم به لطف انیسااXD

    5فن چندتا گروه شدم یا حداقلش بیشتر (نه کامل) بعضی گروهارو شناختم

    6بازگشت به بیان و پینترست

    7دیدن اینکه خیلیا منو هنوز یادشونهㅠㅠ

    8رفتن به دبیرستان

    9دوست شدن با خیلیا از جمله تو بیان و تو مدرسه که شامل کل مدرسست‌XD

    10 یاد گرفتن یسری چیزای فلسفی طور راجب زندگی

    11برف بازی با بچه های مدرسه

    12 اینکه خیلی جاها تونستم شجاعتمو جمع کنم مثل انقدر کوتاه کردن موهام -اندازه همین الانیه-  و اینکه تو این سنم سقوط ازادو امتحان کنم

    13 اون یباری که بدون اطلاع خانواده زدم بیرون با هستیXD

    14اون روز که با هستی و ایسا تو برف و مه از مدرسه برگشتیم و قرار بود هرکی بهر خونه خودس ولی رفتیم قارچ سوخاری خوردیم

    15 اون روز که بهار اومد خونمون و کیمیچی درست کردیم و بشدت بد مزه شد

    16اون روز که مه کل خیابونوو گرفته بود و من ۷ صبح زدم بیرون و پیاده تا یه جای مدرسه رو رفتم 

    17دیدن برنامه های طنز گروهای کیپاپ~

    18 و بزرگترین لبخند مال وقتیه که باهاتون حرف میزنم:")

    19مسافرت یزد با مدرسه

    20 اب بازی تو دستشویی با کیانا وقتی کمتر از ۱۵ نفر تو مدرسه بودن=) -شیلنگ دستشویی رو گرفته بود رومxD-

     

    پی‌نوشت) دلم میخواد تو سال جدید چیزای جدیدی رو امتحان کنم، یسری چیزا مثل همین سقوط ازاد و دلم میخواد یکی از دوستای مجازیمو ببینم که احتمالا این مورد عملی بشه تو سال 1402 D:

    پی‌نوشت) ایسا و مریم و ترنم و ایدین و سوهی و ستاره و انا دوست دارم مال شمارم بخونمㅠㅠ بعضیاتون که زودتر از من گذاشتیدxDㅠㅠ

    پی‌نوشت) رونااا توئم اگر پستمو میبینی میشه حداقل چندتا از لبخنداتو بهم بگی؟ㅠㅠ

  • ۱
  • نظرات [ ۲۰ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۲۵ اسفند ۰۱

    30روز 30 جمله از کتاب‌های مختلف:]

    گفته بودم سعی میکنم پستای چرت و پرت رو کاهش بدم و چالش برم"|...

    شروع چالش: 28/10 /01

  • ۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۲۸ دی ۰۱

    دینیای آیینیه ها🦖

  • ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • meri ‌
    • چهارشنبه ۲۳ آذر ۰۱

    دنیای آیینه ها

  • ۴
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۲۳ آذر ۰۱
    ممنون میشم در صورت تمایل قبل از زدن تایید دنبال کردن ثبت سایت کنید=)
    ---
    میاد پیشتون با خوشحالی
    باب اسفنجی
    عاشق ابه این تپلی
    باب اسفنجی
    نداری دوستی به این خوبی
    باب اسفنجی
    اسفنج کوچیکه دندون خرگوشییی
    ---
    stays, I’m proud of you. always will be
    -Chan
    ---
    مهمترین فرصت زندگی فردا نمیاد بلکه همین لحظست
    -مامان هونگ جونگ
    منوی وبلاگ
    موضوعات
    پیوندها