هستی مثل بیشتر وقتا دیر کرد ولی مشکلی نیست چون من داشتم تند تند پودر قهوه و ابجوشو میریختم تو ماگ و درشو حتی نفهمیدم چطوری بستم و سریع زدم پایین ولی خب میگم دیر اومدن پس منم تا سر خیابون پیاده رفتم.

بچه زنگ کامپیوتر و فیزیکو پیچوندن مافیا بازی کردیمXDDخوش گذشت و من سر مافیا فقط میخندیدم چرا؟یادم نیستXD روشان دست اول -سر کامپیوتر- چشماشو باز کرد و دو تا از مافیا ها رو دید ولی خب مشکلی نبود چون شهروند ساده بود و به بازی ادامه دادxD ولی چون شیطنت کرد گاد داستانمون انداختتش بیرون..منم از بس خندیدم با هستی انداختمون بیرون و نقشمونو لو داد.."دو تا شهروند ساده بودن" و من فقط داشتم میخندیدم طوری که همه عصبانی بودن بعدم با روشان رفتیم دفترو از رژینا گرفتیم و نقشارو دیدیم و باز هرهر کرکرXDDD

سر زنگ فیزیک هم من و روشان بغل دستی بودیم و جفتمون نقشامونو بهم نشون دادیم و جفتمون شهر بودیم (من دکتر و اون روان پزشک) 

-منو سیو کنیا

+سر بازی رو من قفلی نزنی دفاع کنی فکر کنن مافیاییمxD

همچنان جلویی هامون: اینا خیلی مشکوکن

خلاصه خیلی خندیدیم سر این زنگمXDD

بعدم سر زبان اهنگ گوش کردیم و از این زنگ تا اخرش من عصبی بودم:::))

بهارک یه دختر بشدت تو مخه و واقعا تو عصابمه و نمیتونمشششش

از سر زنگ زبان شروع شد و با پاش در کونی میزد:::::)) لعنتی من حتی با تو حرفم نمیزنم چطوری انقدر صمیمی رفتار میکنی...بعدم زنگ زیست معلمم داشت برام دستگاه گوارشو توضیح میداد که اون وسطا شنیدم صدام کرد ...بعد که حرفمون تموم شد رفتم پیشش گفتم کاری داشتی باهام؟ و اونم گفت نه و بعدش لپمو کشید و گفت "گوگولییی" :||| زهر مار.... لپم درد گرفت...و من هرچقدرم بغل این و اونم خوشم نمیاد هرکسی بهم دست بزنه...:)))

حالا سارا...روز اول اومده کلشو کرده تو حلقم گردنبندمو دست میزنه نگاه میکنه-

یمدت بعدش سایز روپوش ازمایشگاهمو نگاه میکنه:::::::))))))

لعنتی بگو خودم بهت بگم بهم دست نزن انقدرررر

اههههبخیحیمیمیجیجحیحبح

سر ازمایشگاه قرار بود با ۶ تا از تو مخ ترین بچه ها تو یه گروه بشینم و بهارک هم تو اون گروه بووودمرمیججیجثجث

رفتم تو گروه روشان و رژینا اینا-

معلم: ازت نمره کم میکنما

من: اشکال نداره

معلم: برگرد سر جات...زیاد کم میکنمااا

من: اگر نمره ازمایشگاهم ۵ تا هم کم کنین بشم ۱۵ مشکلی نیست-

معلم: نمره زیست و ...کم میکنم

منی که تازه فهمیدم نمره ازمایشگاه تاثیر رو مستمر علوم میزاره: به شیمیم دست نزنین ولی فیزیک و زیستو کم کنین مهم نیست...نمره شیمیم همینجوری کم هستㅠㅠ

خلاصه باهاش حرف زدم و قبول کرد-

سر زنگ ناهار  بچه ها لبه پنجره حشره دیده بودن (فکر کنم پروانه بود) و بدبخت لبه شیشه گیر کرده بود...فوتش کردم و از اون لا اومد بیرون بعد کل بچه ها غذا هارو جمع کردن رفتن بیرون درم رو به ما سه تا بستنXD

ولی اخرشم نتونست پرواز کنهㅠㅠ

 

پ.ن) من سرویسمو گفتم عوض کردم...با یه پیش دبستانی و یه دبستانیم...پیش دبستانیه دختر خیلی گوگولی و مستقلیه و هرچقدرم دیتش پر باشه یا حتی اگر بخوره زمین هم نمیزاره دستشو بگیری یا وسیله هاشو..ولی خیلی کیوت و مودبه...حالا دبستانیه...اسمت چیه؟ *چپ چپ نگاه کردن* دامر میپرسم اسمت چیه که از فردا اومدم دنبالتون تحویلتون بگیرم مثل امروز هعی اسماتونو جا به جا نگم::::))

قشنگ اول از بالا تا پایین نگاهت میکنه و بعدم چشماشو ریز میکنه چپ چپ نگاه میکنه-

خب درد:|

حالا ما یه بزرگتر از خودمون میدیم...براش مودب میشدم پاچه خواری میکردم باهام دوست شهxDㅠㅠ

 

پ.ن2) سر زیست یکی از بچه ها داشت تند تند میخوند و ما مینوشتیم و من خیلی یهویی گفتم ویت مینت پلیز...

اوکی ولی اولین سوتی اینطوریم بود....

 

پ.ن3)من در تمام زنگ ناهار هنگامی که داشتم کرم میریختم :  گودمرنینگ سانشاین