۲۰ دی

هستی الاخ دو روزه با سرویس نمیاد-

برای چهارمین بار درینا بغل کردم‌xD...

الاخا همه بو ادکلن میدن...:)))

منی که ادکلنم تموم شده...

امتحان که دادیم اومدیم بنده بشدت اروم و ساکت بودم

منتظر هستی بودم امتحانشو بده بیاد پایین،،.در این حین رفتم بیرون و سارینا و رژینا و روشان  داشتن برف بازی میکردن که روشان اومد گفت گفت "خوبی؟" بعد اونم سارینا اومد پیشم...

خب یجورایی جوابشونو ندادم...

رفتم گوسه خیاط زیر طاقچه پنجره نشسته بودم و خب نمیدونم واقعا چرا انقدر یهویی رفتم تو خودم و بازم انقدر احساس تنهایی بهم دست دادم"-"

دوباره بچه دوان دوان که داشتن از دست گوله برفای هم فرار میکردن اومدن پیش من...

روشان دستمو گرفت بلندم کرد برد...ㅠㅠ

من خیلی باهاش صمیمی نیستم...:)))

بعدم هستی و بعد اونم سارا اومدن پرسیدن خوبی...

جدا ناراحت بودنم انقدر تابلوئه؟"-"

اومدم خونه گشنم بود...تا اسانسور وایساد دیدم بابام دم در خونست و داره میره پایین..منو دید یه لبخند گنده رو لبش بود...:))))

بابام>>>>>>>

خلاصه دوتایی برگشت زدیم پایین و ماشین پنچر شده بود...اونو باد کرد/ زد و رفتیم مکانیکی پنچرگیری ردیم بعدم رفتیم اش و حلیم فروشی..

اول یه اسه حلیم خوردم بعدم ۱ کاسه اش...

بابام گفت برام کشکشو زیاد بریزه و اونم کاسرو پر کرد.،.

تا نصفه اشرو خوردم کشکم تموم شد دوباره رفتم دادم بریزه و گفت منکه اینو پر کرده بودم!xDD

تو راه سوپری واییادم رفتم ۲ تا ابنبات گرفتم...ㅠㅠ

ابنباتایbig bom>>>>>>>>>

ولی جدا من هرجا برم یاد یکی از بیانیا میوفتم..."-"

اسم کوچمون و سوپر مارکت و خیابون اسم ایسائه...

اسم دوستمم ایسائه...

دوباره بحث قهوه میشه یاد رونا میوفتم...

یا بحث بانگو هم میشه یاد نازی و باران...

اسم اون دهمیه/همسرویسی سابق هم دینائه...

مریم هم ماشالا تو کل کتابا حضور داره...

ابنبات و نودلم ثنا..."^"

 

 

۲۱ دی

پاشدم کتاب نگارشو قوانین بعضی جاهاشو خوندم بعدم اماده شدم زدم پایین...

تو محلمون یسری خونه قدیمی و ویلایی و روستایی طور هست...:))))

میتونید روستارو با برف تصور کنین؟:)))

میدونید چقدر خوشگله و چه وایب خوبی میداد؟:)))

من بدون کلاه و دستکش اومدم بیرون و خیابونو کلا رد کردم رفتم سر دوربرگردون وایسادم تا سرویسیم بیاد دنبالم...

من تا ۷ و نیم منتظر بودم نیومد!^-^ ...

گفتم نکنه از اون یکی خیابونه اومده باسه منو ندیده باشه؟xD

سر همین دویدم بالا سمت کوچه خودمون و قبل از اینکه به کوچه خودمون برسم سرویسمو دیدم..xD

قبل از اونم یه خانمه اومد دعوام کرد که چرا تو این سرما کلاه ندارم...xD

بهم گفت اگر مامانت الان اینجا بود حسابی دعوات میکرد..."|

بعد این موضوع سارینا و رژینا *کوچه بالایی مائن* رو دیدم که باباسون داشت میبردسون مدرسه..XDDD

....

بعد امتحان*

من همیسه امتحانمو اولین نفر میدم ولی امروز یکی مونده به اخر دادم *هستی اخرین نفر بود*

خلاصه امتحانمو دادم رفتم پایین یه چند دقیقه منتظر هستی بودم رفتم بالا دیدم تازه داره برگه چک نویس انشاشو مینویسه"-"....

۵۰ دقیقه بعد*

هستی خانم ۵۰ دقیقه بعد از تایم امتحان تشریف اوردن!

جالبه که برگشو نگرفتن ازش..."-"

من ۴ بار رفتم بالا دیدم هنوز داره مینویسه"-"....

نسکافه تو سرما تا ابد>>>>>>>>>>

سرویسم نسبت به من حس مادرانه داره چرا...نیمخوااممممممم

ایش....

+سارا اومد بغلم کرد و یه عروسک گذاست تو دستم و گفت "امروز اسباب بازیه و من اینو باید به بیبیم بدم" 

خوسحال سدم ولی بیبی چه کوفتی بود....."-"

 ++از این هشتپا مودی کوچولوئا دادهㅠㅠ