اتفاقات خاصی نیوفتاد. من واقعا نمیفهمم چرا قبل کلاس استرس میگیرم؛ بخاطر استرسم به روش رونا اهنگای پیانو و بیکلام>>> گذاشتم و اره سعی کردم به هیچی فکر نکنم که خوابم بردXD
سر کلاس یه تمرین داشتیم که باید میدویدیم و توپو پاس میدادیم. من اونی بودم که توپو باید میگرفت و حریفم یکی از اون ادم بزرگای پر زور بود که از وسط زمین توپ شوت میکنه و طوری پاس داد که توپ خورد وسط پیشونیم. ردش مهر شدXDTT
بعد دیگهه تمرینامون خوشبختانه سخت نبوود. دعاهام جواب دادTT
کاشف به عمل اومد نیکنام نیست، بلکه نیکناسه! اه حالم خرابㅜㅜ
مربیمون داشت تمرینو توضیح میداد منم کنار کیفم و اینا داشتم بهش گوش میدادم که دیدم نیکناس اومد کنارم. وسیله هاش کنارم بودㅜㅜ بعد نمیدونم چرا دوبار برگشتم سمتش، و هر دوبار دستش داشت میومد نزدیک کلم ثننثمثمیمیجثبمبگㅠㅠ بعد تا من برمیگشتم دستشو میکشید اخر سر بهم گفت برگرد. دیدم داره از لای موهام یچیزی برمیداره انگارㅠㅠ نمیدانم اما موهام تمیز بووود نگفتم چیههههثهیTT