=)

قل دادم پستای چرت و پرت نذارم ولی اهمین نخواهم داد-

یه دیلی پیدا کردم تو تلگرام...

شخصیت جالب و باحالی داره 

دیلیش هم یه وایب باحالی میده ولی یه دارکی خاصی داره ولی طوزی نیست امل و واضح بخواد نشونش بده -نمیدونم منظورمو خوب میرسونم یا نه.."-"-

بعد داشتیم ناشناس بازی میکردیم و اینا...بگو و بخند بعد یهو دوباره یه حس غم زدگی بهم دست دادxDㅠㅠ

دلم خواست برم کلی حس خوب بهش انتقال یدم ولی من بمیرمم دیگه اینکارو با یکی که کامل نمیشناسم نمیکنم که فرداش بزنم تو سر خودم=)))..

~

استی خوشگل ترین فندومیه که دیدم...

پایه شوخ‌طبع باحال مهربون و خنگ و خفن

پسرا اگر بگن عاشق استیم واقعا حق دارن..

استیا خودشون کراشای منن🤝

~

انصاف نیست...همیشه قبل اینکه بیام تو تخت میرم دستشویی ولی ۲ ساعت بعدش دوباره شاشم میگیرهㅠㅠ

~

اعتیاد به وبتون و انیمه و کتاب و رمان پیدا کردم

میتونید با ارسال فیک از مینسونگ و چانلیکس هپیم کنید.

اکسو و سونتین و ان سی تیم پذیرا هستیم.

سد اندم پذیرا هستم.

~

گشنمه گشنمه گشنمه

~

روز خوبی داشتم...

با مامانم نشستم قسمت سوم و چهارم یانگوم دیدم و بعدم باهم رفتیم تو بالکن غروب افتاب دیدیم و چای و کاپوچینو خوردیم=')

و چند دقیقه پیشم که تو دیلی طرف داشتم باهاش حرف میزدم و کلی خندیدم و وایب خوبی ازش گرفتم='>

اصلا همین الان میرم ناشناسش کلی چیز میز میگم صبح که از خواب پاشد ببینه-

~

سونگمین کرویتی خوشگل ترین کسیه که دیدم=))

~

من واقعا واقعا واقعا متاسفم جوابتونو دیر میدم:)))

اگر هم هیچوقت ندادم بازم عذر میخوام واقعا قصد ایگنور نداشتم فقط سین کردم یادم رفته جواب بدممㅠㅠ

~

امیدوارم خوابای خوبی ببینید و صبح خوبی رو شروع کنید=")

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۰۲

    خیر

    دلم برای پست گذاشتن واقعا تنگ شدهههخیحیㅠㅠ

    اگر خدا بخواد این اخرین پستیه که قراره بدون عنوان یا دارای عنوان چرت و پرت باشه و واقعا امیدوارم اوضاع وب و پستامو درست کنم و اون چالشای نصفه رو ادامه بدم:")))

    ای کاش یه ادم خیری بود میومد پارتاس وبتونایی که میخونمو برام دانلود میکرد میفرستادㅠㅠxD

  • ۰
  • نظرات [ ۲۵ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۰۲

    HBD TO U

     

     

    تولدت مبارک:))

    میتونم بگم بدترین موقعی که میتونستی به دنیا اومدی.. 

    شایدم بهترین؟ مثلا میتونستم با یه دست لباس خونگی بعد اخرین امتحانمون بیام خونتون و باهم سالاد ماکارانی درست کنیم و بخوریم و فیلم ببینیم و برات bye bye bye  و waitin و longe پلی کنم و مسخره بازی درارم بعدم دوستامون دونه دونه زنگ در خونتونو میزدن و برای تولد میومدن بعدم باهم کلی اهنگ گوش می‌دادیم و کیک میخوردیم و برنامع هفتگی های امتحانیمونو پاره میکردیم

    بعدم داداشت میومد میگفت دوستاتم از خودت اسکل ترن چه توقعی از تو دارمXD

    بعد وسط مهمونی ما پسر همسایتون میومد درو میزد بهت کادو میداد و درحالی که تو داشتی از خجالت اب میشدی من بهت میخندیدمXD

    قرار بود ساعت 00:00 پستش کنم ولی تا بنویسم دیر شد و الان ساعت 00:15

    و قرار بود باهات حرف نزنم و باهات سرد باشم ولی تایمی نداشتم که اینکارو بکنمXD

    راجب ادیت بگم... اولین ادیت عمرم نیست ولی اینطوریام نیست که من خیلی ادیت زده باشم و این ادیت از زندگیمون قشنگ تر شده باشه::)

    همینه که هست چه خوب چه بد مهم افراد توشن که زیبان... 

    حدس بزن عکسا مال کیه XD

  • ۰
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • سه شنبه ۲۳ خرداد ۰۲

    :))

    دو درس 9 بخشه رو از 10 درس خوندم تبریک

  • ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • شنبه ۲۰ خرداد ۰۲

    صندلی داغ

    اولین بار تو عمرمه که صندلی داغ میزارم::))

    فقطم چون حوصلم سر رفتههه

  • ۰
  • نظرات [ ۲۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • پنجشنبه ۱۸ خرداد ۰۲

    امتحانو گند زدم اما خوسحالم

    امروز دسنی داشتیم و مثل همیشه ۴ صبح پاشدم ۹ درس خوندم تاس موند

    بعد اون تایم اضافمو رفتم قسم تاخر فیلم سهونو دیدم=)

    و ...امتحانو  ۵ از ۲۰ شدم:>

    شهریور دوباره باید بدم ..پونزده هم نمیشم که نمره قبولی و پاس شدن رو بگیرم...

    و برای سه یا چهارمین بار مامانمو پیچوندم"))

    ،بدم مباااددد از وقتی میمیچونمممم 

    حساب کنید دو روز بهم اجازه داد که برم ولی الان دو روزه که نمیزاره....

    بعد ما احمقا که میریم تو یه حای خلوتی که کسی نیست اب بازی میکنیم خودمونو خیس میکنیم...

  • ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۸ خرداد ۰۲

    "-"

    از ساعت چهاره دارم خونرو با مامان تمیز میکنم من جارو میکشم اون تی/طی (؟)

    بعد من یک ساعته جاروم تموم شده میزارو هم دستمال کشیدم وسیله هارو جا به حا کردم دیدم مامانم دوباره میخواد خونرو بکشه چون حس میکنه کثیفه..(خونه واقعا کثیف بود خب!) 

    بعد برای بار دوم اومدم از این سر سالن با دستمال چهار پا دارم خونرو دستمال میکشم مامانمم از اونر تی میکشه

    بعد الان فهمیدم فکر میکنه من با دمپایی های کثیفم رفتم اونجایی که خودم دستمال کشیدم و میخواد دوباره اونجایی که من کشیدمو بکشه"-"..

    ~

    یک مقبل ترشم با جورابام رفتم اشپر خونه -برای اینکه سرمایکا لک نشه و اسپر خون هتمیز بود با جوراب رفتم- بعد بابام گفت خب دخترم تو که دیگه با دمپایی هات نباید بیای سالن!

    مامانمم تایید کرد بعد بابام رو به مامانم گفت اینم یکم بی ملاحظست میره اونرم کثیف میشه"-"

    منم چص کردم اومدم تو اتاقم"-"

    اصلا قهرررمممممیممیمیمی

    بعد کل روز میشینم با بابام حرف میزنم اونم یا سرش تو گوشیه یا فکرش درگیر کاره هیچوقت گوش نیمده چی میگمㅠㅠ

    و در اخر میگن چرا تو اتاقتی نمیای بیرونㅠㅠ

  • ۰
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • يكشنبه ۷ خرداد ۰۲

    احمق.

    یه احمقی فقط ۲ فصل درس خونده و فردا امتحان داره و میدونید چیه؟ ساعت دوازده و نیمه و تا الان داشته بی ال میدیده^-^

    تازه قرار بود زیستمو خوب بدممم‌ㅠㅠ

    ولی بیتوین آس زیباستتت

    میخوام وین رو بغل کنم بعدم موهاشو ناز کنم کیوت خرㅠㅠ

    چرا بی الای تایلندی همه کاپلا گین همه هم باه مدوست و اشنان؟XD

    صبح باید ۳ پاشمㅠㅠ

    ای کاش توانایی جا به جایی امتحانارو داشتم"-"..

  • ۰
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • شنبه ۶ خرداد ۰۲

    از محتوای پستای من خبر ندارید؟=))

    اقا من رو ابرااام

    دویستمین پستمه:>

    امتحانمو خوب دادم:"))

    البته که معلم سوالای امتحانو داده بود بهمون...

    پعلم اجتماعیمون>>>>

    خانم نعیمیان:>

    دوسش دارمممیمیممی

    اگر یک درصد دیدید جواب جواب کامنتامو ندادم بدونید چراxD..

    ایسا شب میاد وارد پلن میشه میبینه ۱۲ تا کامنت اومده برااش،..XDDD

    دلم میخواد وقت امروزمو برای شما دوستان بگذارم:>

    ~

    یکم از این دوساعت مدرسه بگم

    امتخان اجتماعی رو خوب دادم و سععت ۳ صبح پاشدم درس خوندم

    البته سب فکر کنم ساعت ۱۲ یا ۱۱ و نیم خوابیدم...سوال پی میاد کل این دوروزو چیکار میکردی؟

    یه گروه زیبایی هست به نام انهایپن که دوساله فنشونم و البته ققط در حد گوش کردم اهنگاشون و سناختن اعضا

    بعد خیلی یهویی پریروز اومدن تو صدر جدول و اره من کل این دو روز داشتم تئوری ام وی و وبتون میخوندم و وبلاگاشون رو میدیدم=)

    بعد صبح که رفت مدرسه کل بچه ها رو بغل کردم و خندیدیم و،..

    یهو اومدن بهمون گفتن جای دانس اموزا جا به جا سده..منو از کلاس هفتم بردن کلاس دهم

    کلاس دهم یه کلاس کوچولو موچول عه که یه مراقب هرجایی هم که وایسته میتونه ببینه داری تقلب میکنی

    بعد معلم ما کی بود؟معلم فارسیمون

    معلم فارسیمون با یسری بچه ها لجه علت نامشخص=|

    بعد یکی از اان کودکان منم..

    توی تاس نقطه های عدد ۵ دیدید چطوریه؟ من دقیقا اون نقطه وسط بودم با کمتر از یک قدم فاصه با میز معلم و تقریبا رو به دوی در ورودی کلاس احتمال تقلب؟ صفر درصد

    سر کلاس کل خنددم بخاطر معلم -کامنت میدم چون حس میکنم پست داره طولانی میشه::)-

    من امتحانو اولین نفر تو مدزسه دادم در عرض ییست دقیقه"-"

    بچه ها اومدن پایین و راحب معلم فارسی حرف زدیم و از بس خندیدم دل درد گرفتمم

    بعدم با اوا اینا رفتیم شهرک بعدم هستی و تانیا اومدن

    رفتیم سوپر مارکت بعد رفتیم پارک هستی چون تاندون پاش کش اومده با تانیا نشستن رو نیمکت و نیومدن

    من و ستایش و اوا رفتیم پارک تاب بازی کردیم بعد با اوا اومدیم بریم سرسره بازی،،

    اوا نشست بعد منم پشتش نشستم سر خوردیم پایین یهو دیدم سریع پاشد داشتم سرش غرغر پیکردم چرا صبر نکردی مانم برسم بهت و ... یهو دیدم زیرم خیسه=)

    اب بارون که کل شب داست میبارید...

  • ۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • دوشنبه ۱ خرداد ۰۲

    بدبخت شدم

    بدبخت بودم=))

    دستگاه همچنان اتصالی دارهههیخیحیححیحی

    خدایا میزدی یخجالو میسوزوندی چرا اون..نه غلط کردم.

    وایمینینق

    ببینید سیم دستگاه در میارم دوباره میزنم کار میکنه ولی مادر جان داره خونه تکونی میکنه و جا به جاش کرده و الان میزنم برق کار نمیکنه=) قطعا جلوی اونم نمیتونم به سیم دستگاه دست بزنمیمنینی

    واییمثمث

    تینای چلمنگگگ

  • ۰
  • نظرات [ ۳۳ ]
    • 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
    • يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۰۲
    ممنون میشم در صورت تمایل قبل از زدن تایید دنبال کردن ثبت سایت کنید=)
    ---
    میاد پیشتون با خوشحالی
    باب اسفنجی
    عاشق ابه این تپلی
    باب اسفنجی
    نداری دوستی به این خوبی
    باب اسفنجی
    اسفنج کوچیکه دندون خرگوشییی
    ---
    stays, I’m proud of you. always will be
    -Chan
    ---
    مهمترین فرصت زندگی فردا نمیاد بلکه همین لحظست
    -مامان هونگ جونگ
    منوی وبلاگ
    موضوعات
    پیوندها