گند ترین و البته عجیب ترین و مزخریف ترین و باحال ترین هفته های زندگی خود را میگذرونم

تبلت گرامیو تابستون شاید سال پیش یا امسال زدم شکونم.

امسال-چندوقت پیش- داشتم ظرف میشستم و اب رفت تو این کوفتی^-^ خشکش کردم مشکل برطرف..

امروز! امروز مهمه...

قلش بک به دیروز*

خوابیدم تا ساعت ۴  و  من واقعا کمبود خوابو نمیتونم تحمل کنم و اره... ۴ و چهل دقیقه نشستم پایه درسم ۳ ساعت یک فصل خوندم بعدم اومدم استراحت و وقتی میخواستم دوباره برم پایه درسم میدیدم که مخ منمیکشه

پش ساعت ۱۲ خوابیدم و خواستم که ساعت ۲ نصفه شب پاشم تا دو سه ساعت درس بخونم و اره خواب موندم اخر ۶ پاشدم تا ۵ دقیقه به ۷ درس خوندم و من باید ۷ و کمتر از ۱۳ دقیقه میزدم پایین 

تو این یه ربع اینطورا صبحونه اوکی کردم و لقمه گرفتم و چشمم به کاپچینویی که پدر گرامی خریده بود افتاد و اره اونم درست کردم ریختم تو فلاکس و گذاشتم تو کیف

و من خب تبلتمو قاچاق میکن مدرسه و تو زنگ تفریح اهنگ گوش می کنم^-^

از شانس عن من کاپو چینوئه ریخت گند به کیف و دفتر کتابم و  صندلی ماشین و...

تو مدرسه زنگ هنر هم عکس گرفتیم از احمق بازی هامون -داشتیم ج ح بازی میکردیم و بعد درحین بازی یچیزی شد زدم دماغ دوستم و پیشونی اون یکس دوستمو پوکوندم:)))-

بعد اره موقع اکس گرفتن تبلتم اوکی بود.

برگشتم خونه دیدم صفحه تبلت قرمزه کمرمگ و سمت چپش یه نوارر سبزه ^-^

سشوار کسیدم اوکی نشد

الانم اومدم برش داشتم د دیدم که قرمزیه بیشتر شده و شبزه شده مشکی هیچ کلی هم پیشرفت اومده جلو تر^-^

اره دیگه فکر کنم تو مرخص شه

عا تازه اون فلاکسه مال مامانم بود و خیلیم دوستش داشت ولی من تو مدرسه حاش گذاشتم^-^

رمز اکانتمو عوض کردم چون قبلیه یادم نمیومد و امیدوارم بتونم این یکیو در ذهن خود نگه دارم::))) 

 

+یه نوار نازک از این صفحه قرمزه برگست ه حالدعادیییششش امیدی هستتت؟xDㅠㅠ